از تراسِ پر از گلِ سرخ در هر صبح



در تعریف عشق، گاهی به تعاریف متفاوت و متناقضی می رسیم.

مثلا در داستان "سال بلوا"، عشقی که روایت میشه، (و به زعم بعضی خواننده ها، یک عاشقانه ی لطیف و عجیب و شورانگیزه!) فقط احساس دو نوجوانِ در آستانه ی بلوغ ئه.که از عشق فقط خیره شدنِ دو نگاه به هم و شریک شدنِ جسمِ همدیگه رو فهمیدن.حالا بماند اینکه در عشق های حقیقی هم، خیره شدن چشم ها و شریک شدن در خلوتِ طرف مقابل، جذابیت های خاص خودش رو داره، اما اینکه راوی داستان در توصیف احساسش از دیدن معشوق، فقط از"خوشگلیِ پسر مورد نظر" حرف بزنه ، دیگه جذابیتی برای من نداره. و جدا از جذاب نبودن، محتوایی هم نداره! به نظر من داستان سال بلوا، روایتِ رنج یک دختر بود که بابت نادانی خودش و اطرافیانش داشت عذاب می کشید.حتی عاشق شدنش هم، ناشی از همون ناآگاهی و خفقان بود.و وارد نمیشم به لحظه های رخوت باری که از وصف حس و حالش داشت.

بریم سراغ تعریف دیگه ای از عشق.

این یکی به دختربچه ی ناآگاه ایرانی که در خفقان چند دهه قبل زندگی می کرده مربوط نمیشه.مربوط به زنی میانسال هست که در امریکا زندگی می کرده.داستان فیلم پل های مدیسون کانتی . زن بالغی که فقط در عرض چند روز عاشق میشه و با معشوقش ارتباط برقرار می کنه و در واقع باهاش زندگی می کنه و در نهایت (دیگه داستانو لو نمیدم) ولی. اینم رگه هایی از ناچاری و رنج رو در خودش داره.غم اونقدری روی قلب زن تل انبار شده که وقتی فقط چند روز وقت داره، فرصت رو غنیمت میشمره تا حداقل یه تجربه ای از عشقِ هرچندِ سراب گونه داشته باشه.تا بتونه باقی عمرش رو با خیال و یادآوری همون چند روز سر کنه.

به نظر من، داستان هایی از این دست، که عاشق های زنجیر شده در محدودیت ها رو نشون میدن، می خوان به ما بگن این آدم از روی ناچاری تن به این خیال پردازی میده ولی اسف باره که خواننده ها و بیننده های این آثار غبطه می خورند به عشق و احساسِ این شخصیت ها.

به نظر من که این ها عشق نبودند.آدم برای عاشق شدن، قبل از هرچیز  باید فرصت زندگی کردن داشته باشه.تا در دلِ این زندگی فرصتِ کشف کردن و عاشق شدن رو هم پیدا کنه.آدم در محدودیت و غم، نه می تونه زندگی کنه، نه می تونه عاشق بشه.


میگم جدا از این تراس پر از گل سرخم ، باید یه فکری هم به حال باغ زردآلوم بکنم.باغ زردآلو کجاس؟ باغ زردآلو قراره یه گوشه دنجی از این جهان باشه ، که من بتونم زیر سایه سار درختاش ، میون عطر زردآلوهای رسیده اش ، برای خودم کنجی بسازم و شب تا صبح خلوت کنم با خودم و زمین و زمان . و شاید این باغ زردآلو ، همون حیاط آغشته به رفاقتی باشه که می خوام در هر نیمه شب ، اونجا آروم بگیرم؟

اون امتحان سختی رو که ازش می ترسیدم (و بخاطر قبول شدن در اون نذر کرده بودم) قبول شدم :) و حالا یک شکوفه در آستانه ی معلم شدن در تراس پر از گل سرخ در نیمه شب این مطلب رو می نویسه.


بله با حقوق معلمی هم میشه باغ زردآلو خرید و من این کارو می کنم.فقط کافیه زمین رو بخریم و درختهاش رو خودمون بکاریم.قطعا تا قبل از بازنشستگی اون گوشه ی دنجِ آغشته به رفاقت مون ساخته میشه.


انشاالله❤


سلام.


هوای صبح امروزِ تهران بی نهایت دلپذیر بود ، بارونی و با یه آسمون پاک. خیلی شیک و کارت پستالی :)


موقع برگشت از دانشگاه هم هوا به شدت بهاری شده بود ، یه ظهر دلپذیر آفتابی اما خنک :)


امروز رو برای خودم جشن گرفتم با خریدن ۲ شاخه مریم و یه شاخه رز


بازم میخوام از این جشنای ارزون برای خودم بگیرم.دلم کلی گلدون کوچیک و بزرگ می خواد


چند روز پیش وبلاگ رو باز کردم ، و عنوان پست قبلی رو ، که "شُکر" بود ، به اشتباه "شِکَر" خوندم.و این اشتباه چقدر به کامم شیرین اومد.


آخه همون امتحانی که ازش می ترسیدم و نسبت بهش نا امید بودم رو خوشبختانه با موفقیت پشت سر گذاشتم و مرحله ی اولش رو قبول شدم.


برای قبولی قطعی تو این امتحان ، نذر کردم که یه خوراکی خوشمزه پخش کنم و چی خوشمزه تر از نون پنیر سبزی و خرما به همراه یه پیاله حلوای زعفرونی؟! حالا قراره فردا ، تقریبا سه هفته جلوتر از اعلام نتایج نهایی ، من این نذری خوشمزه رو پخش کنم . چون از دوست عزیزی* شنیده بودم که برای خواسته هاتون ، نذر کنین و نذر رو پیش از گرفتن حاجت ادا کنید.یعنی پیش از دونستن تحقق خواسته.اینطوری خیلی خالصانه تره.تو قرآن هم یه آیه هست که حرفی شبیه همین رو میگه.

سوره مبارکه حدید آیه 10.

وما لکم الا تنفقوا فی سبیل الله ولله میراث السماوات والارض لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح وقاتل اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعد وقاتلوا وکلا وعد الله الحسنی والله بما تعملون خبیر

و شما را چه شده که در راه خدا انفاق نمى‌کنید و [حال آنکه‌] میراث آسمانها و زمین به خدا تعلق دارد؟ کسانى از شما که پیش از فتح [مکه‌] انفاق و جهاد کرده‌اند، [با دیگران‌] یکسان نیستند. آنان از [حیث ]درجه بزرگتر از کسانى‌اند که بعداً به انفاق و جهاد پرداخته‌اند. و خداوند به هر کدام وعده نیکو داده است، و خدا به آنچه مى‌کنید آگاه است.


*دوست عزیز ، زینب حاجی رسولیهاست ، که برای قبولی تو آزمون ارشد ، از وبلاگ و کانال تلگرامش خیلی استفاده کردم: arshad-ravanshenasi.mihanblog.com


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها